سوختن کمال عشق است، اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را کمال عشق می دانند کجایند که سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟
- ۱۱ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۸
سوختن کمال عشق است، اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را کمال عشق می دانند کجایند که سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟
بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را، بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند.راحلان طریق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.
آنها چه انسی با خاک گرفته اند، و خاک مظهر فقر مخلوق در برابر خالق است.معنای آنکه در نماز پیشانی بر خاک میگزاری همین است.تا با خاک انس نگیری راهی به مراتب قرب نداری.
جاذبه خاک به ماندن میخواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت میان عقل و عشق معنا شود.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب ،شیرین تر است و نگو شیرین تر، بگو بسیار شیرین تر است.
خوشا آنان که مردانه مرده اند. و تو ای عزیز! بدان، تنها کسانی مردانه میمیرند، که مردانه زیسته باشند.
الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی.
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
عجب از این عقل باژگونه که ما را در جست و جوی شهدا به قبرستان ها میکشاند!